حقیقت در مورد هوش هیجانی
در مورد اینکه آیا هوش هیجانی شکل واقعی "هوش" است یا خیر، در میان روانشناسان اختلاف نظر وجود دارد. هوش اصلی (IQ) توانایی ما برای تفکر و پردازش اطلاعات است - توانایی استدلال، برنامه ریزی، تصمیم گیری، حل مشکلات و یادگیری از تجربه. بیشتر هوش ذاتی و نسبتاً پایدار است. با این حال این کاری است که ما با هوش انجام می دهیم مهم است. ما از هوش خود برای جمع آوری و حفظ دانش و (امیدوارم) استفاده مناسب از آن استفاده می کنیم.
از سوی دیگر، هوش هیجانی (EQ) به عنوان توانایی اساسی ما برای پردازش و مدیریت احساسات خود و تشخیص، درک و مدیریت پیامهای احساسی نشان داده شده توسط دیگران تصور میشود. بخشی از بحث بر سر هوش هیجانی این است که همان مکانیسم زیربنایی - هوش اصلی - ممکن است مسئول توانایی ما در پردازش احساسات و اطلاعات هیجانی باشد. به عبارت دیگر، هوش هیجانی یک موجود متمایز نیست. آن را به عنوان زیرمجموعه ای از هوش عمومی در نظر بگیرید.
چرا این مهم است؟
هر نوع هوش تنها زمانی مفید است که از آن برای توسعه و تقویت مهارت های خود در برخورد با محیط خود استفاده کنیم. نگاه کردن به هوش هیجانی به عنوان نوعی ویژگی ذاتی به ما آسیب می زند، زیرا این تمایل وجود دارد که باور کنیم برخی از ما آن را داریم (یعنی با آن متولد شده ایم) و برخی از ما اینطور نیست. یک راه بهتر برای نگاه کردن به EQ این است که آن را به عنوان مجموعه ای از مهارت ها در نظر بگیرید که می توانند توسعه یابند و بهبود یابند. در واقع دو رویکرد برای اندازهگیری EQ وجود دارد: «مدل ترکیبی» که هوش هیجانی را ترکیبی از ویژگیها و مهارتها میداند، و «مدل تواناییها» که EQ را عمدتاً به عنوان داشتن مهارتها/تواناییها میداند.
سابقه طولانی در مطالعه ارتباط غیرکلامی مربوط به توانایی افراد برای انتقال/بیان احساسات و «خواندن» پیامهای احساسی دیگران (و سایر نشانههای غیرکلامی، مانند نشانههای تسلط و دوست داشتن/نپسندیدن) وجود دارد. این بخش بزرگی از مدل توانایی های هوش هیجانی است. به طور خلاصه، آنچه واقعاً مهم است مهارت شما در تشخیص و "رمزگشایی" عبارات احساسی دیگران، توانایی شما در انتقال احساسات خود به دیگران ("رمزگذاری عاطفی")، مهارت شما در تنظیم احساسات و عبارات عاطفی و درک آموخته شده شما از احساسات و فرآیندهای عاطفی در خود و دیگران.
حقیقت در مورد هوش هیجانی
در حالی که برخی از ما ممکن است با ویژگی هایی متولد شده باشیم که به درک بهتر و استفاده از احساسات در ارتباطات مربوط می شود، این واقعاً توانایی های ما برای استفاده مؤثر از این شایستگی های عاطفی است که اهمیت دارد. البته، تقویت مهارت های خود در خواندن احساسات دیگران، انتقال دقیق تر احساسات به دیگران، و تنظیم احساسات و ابراز احساسات خود کار سختی است. این همان چیزی است که اکثر برنامه های آموزشی «هوش عاطفی» به دنبال آن هستند، اما بدانید که آسان نیست. برای اینکه بتوانید توانایی های عاطفی خود را بهبود ببخشید، به فداکاری و تمرین زیادی نیاز است.
تسلط کلامی و مهارت های مکالمه.فردی که از نظر اجتماعی بسیار باهوش است می تواند با افراد مختلف گفتگو کند و در آنچه گفته می شود با درایت و مناسب است.
آشنایی با نقش ها، قوانین و اسکریپت های اجتماعی. افراد باهوش اجتماعی یاد می گیرند که چگونه نقش های اجتماعی مختلف را ایفا کنند. آنها همچنین به قوانین غیررسمی یا «هنجارهایی» که بر تعامل اجتماعی حاکم است، به خوبی آشنا هستند. به عبارت دیگر، آنها «می دانند که چگونه بازی کنند» تعامل اجتماعی. در نتیجه، آنها از نظر اجتماعی پیچیده و عاقل هستند.
مهارت های شنیداری موثر افراد باهوش اجتماعی شنوندگان خوبی هستند. در نتیجه، دیگران از تعامل با یک فرد SI دور می شوند و احساس می کنند که «ارتباط» خوبی با او دارند.
درک اینکه چه چیزی باعث می شود دیگران تیک بزنند. ناظران انسانهای بزرگ، افرادی که هوش اجتماعی بالایی دارند، خود را با آنچه دیگران میگویند و نحوه رفتارشان هماهنگ میکنند تا سعی کنند آنچه را که طرف مقابل فکر میکند یا احساس میکند، «بخوانند». درک احساسات بخشی از هوش هیجانی است و هوش اجتماعی و هوش هیجانی (که با شایستگیهای عاطفی اندازهگیری میشود) همبستگی دارند - افرادی که بهویژه ماهر هستند تمایل دارند در هر دو مورد بالا باشند.
ایفای نقش و خودکارآمدی اجتماعی. فرد باهوش اجتماعی میداند که چگونه نقشهای اجتماعی مختلف را ایفا کند - به او اجازه میدهد با همه نوع افراد احساس راحتی کند. در نتیجه، فرد SI از نظر اجتماعی احساس اعتماد به نفس و اثربخشی می کند – چیزی که روانشناسان آن را «خودکارآمدی اجتماعی» می نامند.
با توجه بیشتر به دنیای اجتماعی اطراف خود و پیام های احساسی دیگران شروع کنید. برای تبدیل شدن به یک گوینده یا مکالمه بهتر کار کنید. روی بیان احساسات در سخنرانی خود کار کنید. سازمانهای شبکهای یا گروههای سخنگو مانند Toastmasters در کمک به توسعه مهارتهای ارتباطی اولیه خوب هستند. روی تبدیل شدن به یک شنونده مؤثرتر کار کنید، از طریق آنچه «گوش دادن فعال» نامیده می شود، جایی که آنچه را که فکر می کنید گوینده گفته است بازتاب می دهید تا از درک واضح اطمینان حاصل کنید. در سطح احساسی، سعی کنید احساس دیگران را تشخیص دهید و به آنها فکر کنید. این هسته ارتباط همدلانه است. مهمتر از همه، موقعیت های اجتماعی و رفتار خود را مطالعه کنید. از موفقیت ها و شکست های اجتماعی خود درس بگیرید.
منابع
ریجو، R.E. (2010). قبل از هوش هیجانی: تحقیق در مورد شایستگی های غیرکلامی، عاطفی و اجتماعی روانشناسی صنعتی و سازمانی: دیدگاه های علم و عمل، 3، 178-182
ریجو، R.E. (1986). ارزیابی مهارت های اجتماعی پایه. مجله شخصیت و روانشناسی اجتماعی، 51، 649-660.
Riggio، R.E.، Messamer، J.،