پذیرش سادگی: هدیه ای از آگاهی
ذهن انسان تمایل طبیعی به تفسیر، تحلیل، قضاوت و تصور چیزها دارد.واین باعث پیدایش مشکلات روانی وخلقی ما میشود
ذهن متفکر به جای اینکه در لحظه حال باشد، روایت ها و پروژه های آینده را می سازد.
مدیتیشن به ما کمک می کند تا افکار خود را با رها کردن از درهم و برهمی ذهنی غیر ضروری ساده کنیم.
در فرهنگی که پیچیدگی و مشغله را ستایش می کند، پذیرش سادگی می تواند تقریباً رادیکال به نظر برسد.
در جامعه پرشتاب امروزی، جایی که پیچیدگی غالباً تأثیرگذار است، دستیابی به سادگی ممکن است دشوار به نظر برسد. ما اغلب خود را گرفتار شبکههایی از افکار، داستانها و ارزیابیهایی میشویم که درک ما از لحظه حال را پنهان میکنند. ما میتوانیم این پیچیدگیها را از طریق تمرین آگاهانه آگاهی باز کنیم.
ذهن انسان به طور طبیعی به پیچیدگی چیزها تمایل دارد، مفهومی که در آموزه های بودایی به نام پاپانکا شناخته می شود. این زمانی اتفاق می افتد که ما یک احساس یا فکر ساده را در نظر می گیریم و آن را با تفسیر، معنا و قضاوت لایه بندی می کنیم، اغلب بدون اینکه متوجه شویم. این میتواند ما را به ساختن روایتها، پروژهسازی در آینده یا لنگر انداختن به گذشته به جای اینکه صرفاً لحظه حال را تجربه کنیم، سوق دهد.
زمانی را در نظر بگیرید که نشانه ای از ناراحتی یا غم را احساس کردید. احساس اولیه ممکن است مختصر بوده باشد، اما ذهن شما احتمالاً شروع به ساختن داستانی کرده است: "چرا من چنین احساسی دارم؟" "چه بلایی سرم اومده؟" "این همیشه اتفاق می افتد." ناگهان یک لحظه آگاهی ساده به یک سری افکار خودارجاعی تبدیل می شود که باعث رنج بیشتر می شود. جای تعجب نیست که بسیاری از ما در پایان هر روز احساس تخلیه ذهنی می کنیم.
بازگشت به آگاهی: مسیر تفریق
مدیتیشن به ما کمک می کند تا افکار خود را با رها کردن از درهم و برهمی ذهنی غیر ضروری ساده کنیم. با تمرین ذهن آگاهی، میتوانیم لایههای تفصیل ذهنی را از بین ببریم و به وضعیت آگاهی ساده و بیآرایش برسیم. این آگاهی یک حالت طبیعی است که وقتی افکار غیر ضروری را رها می کنیم با آن مواجه می شویم. وقتی ساکت مینشینیم و روی نفسهایمان تمرکز میکنیم، ممکن است ذهنمان با افکاری مانند "آیا این کار را درست انجام میدهم؟" یا «کمرم درد می کند». با این حال، ما می توانیم با تمرین این عوامل حواس پرتی را تشخیص دهیم و به آرامی به نفس خود بازگردیم. به تدریج متوجه فضای بین افکارمان می شویم، جایی که می توانیم به سادگی بدون نیاز به افزودن یا تجزیه و تحلیل چیزی آگاه باشیم.
یکی از آموزه های بودا ، این است که آگاهی را می توان از طریق شش حالت تجربه کرد - بینایی، صدا، بویایی، چشایی، لامسه و فکر. با این حال، ما اغلب به ذهن متفکر اجازه تسلط میدهیم و به سختی متوجه غنای تجربیات حسی در دسترسمان میشویم. آخرین باری که واقعاً غذای خود را بدون حواس پرتی میل کردید کی بود؟ یا به طور کامل به صدای یک پرنده گوش دادید کی بود؟
تمرین ذهن آگاهی از بدن یا حواس می تواند وسواس فکری ذهن را مختل کند و به ما اجازه دهد تا جهان را مستقیماً از پنج در دیگر تجربه کنیم. به عنوان مثال، به جای اینکه به ذهن اجازه دهید در حین پیاده روی با فکرخودکار کار کند، سعی کنید کاملاً روی احساس هر قدم یا احساس باد روی پوست خود تمرکز کنید. انجام این کار نه تنها ذهن را آرام می کند، بلکه دنیای حسی واضحی را نیز باز می کند که غالباً توسط صحبت های ذهنی پنهان شده است.
در فرهنگی که پیچیدگی و مشغله را ستایش می کند، پذیرش سادگی می تواند تقریباً رادیکال به نظر برسد. با این حال، با بازگشت به این آگاهی با اجازه دادن به خود برای تجربه هر لحظه آنطور که هست، فارغ از سنگینی داستانها و قضاوتهایمان - میتوانیم با حس آرامش و وضوحی که در قلب انسان بودن نهفته است، دوباره ارتباط برقرار کنیم.
گاهی مراجعین قادر به انجام این تمرین نیستند نیاز هست که با کمک روان درمانگر موانع را شناسایی واز جلوی راه خود بردارند